راه دیگری نیستــــ...

باید توکلم را بگذارم توی سبد حضرت موسی(ع)

و بیندازمش توی  نیلِ مشکلات ...

حتماً

  آسیه ای (س )هست

که نجاتش بدهد...

 ...



 خدایا

 آسیه(س)

سبد  موسی(ع)

را

کجا

گذاشته؟

 


اونجا کناردیوار ساکت روی زمین نشسته بود بغض کرده بود اشک هاش  کل پهنای صورتشو خیس کرده بود  ، نگاهش کردم نگاهشو ازم  دزدید ...

بهش گفتم چیه ؟چرا ناراحتی؟چیزی نگفت...ناراحت شدم...

گفتم چی شده؟ بچه هات معلولن که داری غصه میخوری؟مادرِ یه بچه معلولی هستی که تو دوا درمون بچه ش مونده؟مدام بخاطر معلولیت بچه ت از فامیل و همسایه زخم زبون می شنوی؟مدام همسایه ها میان در خونه ت و گِله شکایت میکنن؟ که سر و صدای بچه ت اذیتمون میکنه لااقل ببرش بهزیستی مرکز نگهداری نگهش دارن... و اونوقت تو بمونی و دل شکسته ی مادرانه و سرزنش های دوست و آشنا...

با چشمای شرمندش نگام کرد...سرشو پایین انداخت و محکم زد زیر گریه  گفت:نــه...بخدا 

خدا به من همه چی داده  ...


...جایی کار میکنم که مدام چشمهام توی چشمهای معصوم بچه های معلول میفته

جایی که مدام مادران داغدیده و دل شکسته  و ناامید کودکان معلول، از من یاری میخوان و مدام با حرفهاشون به من یادآوری میکنن که من چقـــــــدر نعمت دارم...

جایی که حرف هاشون

 دلمو به درد میاره

و این درد

 یکی از بزرگ ترین نعمت هاییه که خدا تا الان بهم داده...



پ  ن : شهيد دكتر چمران در مورد درد مي گويد :درد ، دل آدمي را بيدار مي كند ؛ روح را صفا مي دهد ؛ غرور و خود خواهي را نابود مي كند ؛ نخوت و فراموشي را از بين مي برد و انسان را متوجه خود مي كند ...

چه مقدس است اين درد... 

دعا...


من مطمئنم:

 ما هر کدوم یه غول چراغ جادو داریم

با این تفاوت که بعضی چیزا رو همون موقع میده و بعضی چیزا رو با تاخیر...

 

دست هایم با همه ی دنیا قهــــــــرند    ....  رو به تو کرده انـد...

حق دارند...

دست هایم ، چشمی به دست هایی غیر از دست های تو ندارند...

دستشان را رد نکن....


آیت الله بهجت :

اگر بالغیر بودن را بفهمیم(یعنی همه چیز از خداست).  

این از اقبال است و در این حال ،هرچه از خدا بخواهیم می شود .

زیرا بنده وقتی رو به خدا می کند ازل و ابد را به هم پیوند میدهد

و وقتی رو به این طرف میکند،پشت پای خود را هم نمی بیند.

 

پ ن 1:فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعا وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّا وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ

پروردگارا از مشكلى كه بر من فرود آمده سخت به تنگ آمدم،و وجودم را به خاطر حادثه‏اى كه برايم رخ داده اندوه فرا گرفته است،تنها تو توانايى براى برطرف ساختن آنچه به آن دچار شدم و دفع آنچه در آن افتادم،پس به فضل خويش‏ آن را برايم به انجام برسان،هرچند خود را سزاوار آن از سوى تو نمى‏دانم،اى صاحب عرش بزرگ،و داراى نعمت‏ كريمانه،تنها تو نيرومندی                   (صحیفه سجادیه)

 پ ن 2: متن کامل دعای صحیفه هنگام دفع شر  و سختی 

مادرم زینب

   


به بهانه ی دست های ابالفضل

دستهایم را بگیر زینب جان..



..

گریه برای حضرت ابالفضل  حیا ، گذشت و عفاف را زیاد میکند...

گریه برای حضرت زینب استقامت و صبر را...

...

 

پ ن : ابوبكر با این سند: محمد بن زكریا، جعفر بن محمدبن عماره‏كندى، پدرش، حسین بن صالح، حى دو مرد از بنى‏هاشم، از حضرت‏زینب علیهاالسلام دختر على علیه‌السلام روایت كرد كه زینب علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام: ... و نحن وسیلته فى‏خلقه و نحن خاصته و محل‏قدسه و نحن حجته فى غیبه و نحن ورثه انبیائه...» «ما وسیله‏ارتباط خدا بامخلوق‏هاى او هستیم. ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاكى‏ها، ما راهنماهاى روشن خداییم و وارث پیامبران اوهستیم‏»

برااآدر ....

بچه تر که بودم این همه اشک ریختن مرم برای امام حسین برایم خیلی عجیب  بود...

کمی که بزرگ شدم فکر میکردم برای اینکه امام حسین حاجتمان را بدهد باید اشک بریزیم

وگاهی با تلاش و تقلا،  کمی چشمانم خیس میشد...

حالا چند روزی ست مقتل میخوانم ،

 اما نمی فهمم چرا اینقدر  چشمانم خیس  می شوند...



زینب این شب ها ناله هایش سوزناک تر شده...

نکند فهمیده است پیامبر و فاطمه و علی و حسن

کمی آن طرف تر-شاید در آسمان  بالای کربلا-

برای اینکه حسین به آنها بپیوندد لحظه شماری می کنند...

نکند فهمیده است

همه ی کس و کارش را می خواهند زیر سم اسب ها له کنند

و همچون عمر سعدی دستور بدهد که 

سم اسب ها را تازه کنید و باز بر پیکر ها بتازید






چند جوان برای اینکه پیرمردی را به ریشخند بگیرند پرسیدند:

آی پیرمرد عشق چند حرف دارد؟

پیرمرد گفت چهار حرف

جوان ها خندیدند و با تمسخر از پیرمرد دور شدند درحالیکه

صدای زمزمه ی پیرمرد را نشنیدند

که می گفت :

حسین...حسین ...حسین....حسین

چهار حرف دارد...

خسته ام...

من از " تـــو "  میخوام  منو تربیت کنی...



خدایا باهام حرف بزن...




آیت الله بهجت:

اگر کسی اهلیت داشته باشد

یعنی طالب معرفت باشد و

در طلب جدیت وخلوص داشته باشد

، ....

در و دیوار به اذن الله معلمش  خواهند بود ....

دست هایت عجیـــب بوی آشنایی می دهند


بنده ی من...


فقط یک قدم


جلوتر بیا ...






هر کس به اندازه يک وجب به من نزديک شود

من به اندازه يک ذراع به او نزديک خواهم شد.


(حدیث قدسی)


خیلی وقت ها نگاهم به آسمان نیست بجایش چشم دوخته ام به  زمین ...

درست وقت هایی که نفس م کارم را برایم جلوه میدهد...

و من سراپا سرورم و غافل از خبط  و خطایم...

فَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا ۖ 

فَإِنَّ اللَّـهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ ۖ



لقمه ی بزرگ تر از دهان است اگر فکر کنم کاری میکنم

 اگر لحظه ای خودم را کاره ای بدانم

من بدون شما... چکاره ام  ؟ .....

 من بدون شما ... نمی توانم ... دوام نمیآورم.....

نَفَسی از نَفَس های شما اگر بپیچد در نَفـس هایم

دیگر از این غلط های زیادی نمیکنم سرورم

به کوچکی م رحم کن بزرگــــ  ، به کسی که خُلِقَ ضعیفاً...

من عمل صالحا فلنفسه

                                                 یادت باشه

یادت نره  ....  یادت بمونه

توخاطرت ثبت کن کـــــــه:


 اگه روزی روزگاری  کاری کردی و

 بعدش منت گذاشتی

یادت باشه برای خدا کار کردی نه بنده ی خدا...

 

این گل ها تقدیم به بهترین خدای دنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاااآآ...


اما اگه سر خدا هم منت گذاشتی  

یادت باشه....

هر کاری کردی برای خدا نبوده

 بلکه برای خودت بوده...


مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ۖ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ - 15جاثیه

کنار سفره ی 7سین م جای یک نفر خالی ست...

7سین سفره ی  عید امسال را میدهم

شما

فقط

به جای آن یک ظ کرامت کن...

سیب و        سمنو      و سماق      

و سرکه     و سکّه     و سنجد      و سبزه

برای شما...

شما

فقط..

 به سفره ی دل من ، ظهورت را اعلام کن...

 

 

خدایا تعجیل ببخش به ظهورش...

شاید سنگین تر...شاید آلوده تر  از هوای تهران...

بسم الله

هو الحق

هوای دلم که سنگین میشود و آلوده...

من هم مثل شهردار تهران

تعطیلی اعلام میکنم...

 این بار هم  لطفی کن  

با باد و بارانِ  مصنوعی  هم اگر شد

هوای اینجا را صاف کن...

سرورم...

 

إِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاء

وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ

...

بارانی مرحمت بفرما...

اشکی..

انابه ای که با آن هدایت شوم... 

سرزنشم نکنید اگر...

 

حال و روزم ، حال و روز دختر بچه ایست که میداند

تمــام دنیا و مافیها .... آسمان و زمین زیر پایش - درختان و تمام حیوانات،

 و دل و فکر همه ی آدم های اطرافش- حتی-

 همه از آنِ پدر  مهربان و ثروتمندش هستند و همه به خدمت او گمارده شده اند...

و از هیچ چیز واهمه و ترسی بدل راه  نمیدهد...

 

زیرا میداند ..  پدرش ..مالک  همه چیز  است .

و  هیــــچ کس هم مهربانتر ازپدرش برایش نیست...

و اگر  پدرِ  دوست داشتنی ش بخواهد،

تیرِ غصه هایی که بسمتش میآیند  را ذوب میکند

بهنگام نزدیک شدن و اصابت ...

پس سرزنشم نکنید...

فهمیده ام:

 

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ

 تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ

وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ

وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ

بِيَدِكَ الْخَيْرُ  إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
بگو : خدايا ! اى مالك همه موجودات ! به هر كه خواهى حكومت مى‏دهى و از هر كه خواهى حكومت را مى‏ستانى ،

و هر كه را خواهى عزت مى‏بخشى و هر كه را خواهى خوار و بى‏مقدار مى‏كنى ،

هر خيرى به دست توست ، يقيناً تو بر هر كارى توانايى

۲۶ ال عمران

 

 

 

سرزنشم نکنید  اگر حال و روزم حال و روز آن دخترک است

فهمیده ام:

تمام دنیا از آن اوست

فهمیده ام هوایم را دارد

 و بیشتر از خودم  برایم دلسوز است

 

بیاد سخنی از استاد رضازاده- مدرس مدرسه قرآنی دانشگاه تهران

تذکر  - ( به بهانه ی اربعین)...

تاسوعا و عاشورا ی تان کرب عظیم بود و بلای کبیر امام حسین (ع)جان...

اما حسین امروز – مهدی فاطمه(س)- مظلوم تر از شماست آقا...

ایستاده ست در صحنِ  دانشگاه ، در مرکزِ ثقلِ صحرای کربلا ی امروز

و میگوید...هل من ناصر ینصرنی؟

و شمرِ این روزها دریده تر و پلید تر از قبل..

وارد  خانه ها و افکار  شده و دعوت میکند به سستی...

به کاهلی ...

و میخواهد واقعه ی عاشورا را که عینِ روایت تاریخی و حقیقی  است ،افسانه جلوه دهد

و این از قصور ما است اگر جمعی ساده اندیش این دروغ را به جرگه ی باورهایشان پیوند دهند

ولی  شما همچنان با وجود تمام قصورهایمان -

 مُحرّم هرسال می آیید به محله ها ... خانه ها ...و..  قلب هایمان

تا یاد آوری کنید که هنــــــــوز حسینی  منتظر یاریِ یاران ،

 چشم به راهِ نصرت ِ ناصران ،

 و نظاره گرِ اعمال و  عهدهای تک تکِ ما ست...

و این ماییم که باید چشم و گوش باز کنیم تا همچون کوفه اییان، نباشیم که از فرطِ گناه و حرام خواری، کر و کور و لال شده بودند به هنگام دعوت پسرِ علی(ع) و فاطمه(س)

 و نمی فهمیدند حقیقت را ...

 قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ ۚ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ -45انبیا

بگو: من فقط شما را به وسیله وحی بیم می دهم، ولی کران، بانگ دعوت را هنگامی که بیمشان دهند، نمی شنوند

 

 

حس  دلآرامی بعد از روضه لطف شماست به دوستدارانتان آقا...

انگار بغضِ ظلم به حقِ  شما، با خوشحالیِ داشتنِ شما خنثی شده

انگار بغضِ ظلم به شما حالا تبدیل شده به بیعت باشما...

به بیعت با معصوم چهاردهم که مبادا خودمان چنین خبط و خطایی کنیم در قبال این تنها باقی مانده از خاندانتان- ...

 

شمر درون...

فهمیده ام ما همه خصلت عمربن سعدی داریم...

خصلت ابن زیادی...

 خصلت شمر و حرمله ای...

امسال در زیارت عاشورا :

اللهم العن يزيد بن معاوية  را خواندم تا  هر نوع شهوت به مقام و مال و خوردن و ... وجود خودم را لعنت کنم

اللهم العن عبيد الله بن زياد  را خواندم تا ازطمع به مقام و جاه و جلال دنیا بیزاری بجویم

 اللهم العن عمر بن سعد -را خواندم تا عمرسعد خودم را لعنت کنم... تا مبادا مثل او دنیا را به عقبی_ و حق را به باطل بفروشم... تا مبادا  طمع به چند سانتی متر  بیشتر از زمینِ این دنیا ،آخرتم را به باد دهد

 اللهم العن شمرا را خواندم تا از هر درنده خویی و حیوان صفتی به حضرت حق پناه بیاورم  از هرچه که چشم و گوش بصیرتم را کور و کر کند که اگر او یاری نکند ،احدی قادر به ترک درنده خویی نیست

پ ن :به قول رفیقی:

کربلا به رفتن نیست

به شدن است

که اگر به رفتن بود...

"شمر"  هم کربلایی بود... 

حسین(ع):

چاقویم را تـیـز تر کن خداااا...

میخواهم ذبح کنم

آنچه را ابراهیم(ع) موفق به ذبح ش نـشد...

 

خدایا...

قامتِ راستِ علی اکبرم ام ... لبخند پاک رقیه ام ...و تمام ایمان و صبر زینبم و یاران خالص شده ام -

  فدای لحظه ای بیشتر زنده ماندن نامت در میان زمینیان  - فدای لحظه ای لبخند رضایتت از حسین ات.

 

 

...گـــــفت: خودخواهی نیست اینکه امام حسین (ع)یاران و نزدیکانش را پیش تر از خود به میدان جنگ فرستاد و پیش تر از او هم شهید شدند؟

 روزها گذشت...

وقتی بعد از مدت ها دیدمش و از سوالش سراغ گرفتم

 نگاهش را به زمین دوخت ، اشک شرم ،آرام از چشمانش غلتید

 و گفت:اینکه ببینی خانواده ات مقابل چشمانت پرپر می شوند

جانکاه تر از شهادت آنی و لحظه ایِ خود است... و بسی سخت تر ... و ذبحی بس عـظـیـم تر

و عشقی بس عمیقــــــ تر...

 

پ ن :پیغام ارادتمان سوار بر موج اشک هایمان... به دستتان رسید آقا؟

 

دانش+گاه...

 

این جا که آمده ای

وابستگی و دلبستگی دنیا را از پاهایت در بیاور  دانشجو...

 

این راه ادامه ی مسیر گام های موسی(ع) ست...

 

فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى  

 

همانا اين منم پروردگار تو، پس نعلين خود (از پاى) بركن، زيرا تو در وادى مقدس طوى هستى. 

پ ن ۱:

پیامبر خدا :صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم
إنَّ طـالِبَ العِلمِ تَـبسُطُ لَـهُ الـمَلائکَةُ أجـنِحَتَها وتَستَغفِرُ لَهُ ؛


فـرشتگان ، بـالهاى خـود را براى جوینده دانش مى ‏گسترانند و برایش آمرزش مى‏طلبند .
کنز العمّال : ۲۸۷۴۵ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸

 

پ ن۲: خدمت دانشجویان جدید الورود:

دانشجو که شدیم کسی به ما نگفت دانش+جو  به این معنا نیست که تنها دانش را بجویی بلکه باید دانش را بِجَوی و قورت بدهی! ... شما بشنوید که نگویید به ما نگفـتـنـد...

سَروَرَمــــــــــ...

برای بودن با خودت باید واسطه جُست... چهارده نور را قرار داده ای برای همین...

برای بودن باچهارده نور -باید واسطه جست ...

شهدا را گذاشته ای وسیله ی همین ...

که کوچکانی مثل من وصل شوند به بزرگانی مثل چهارده چشمه ی جاری...

اما سرورم...

برای کوچک ترینی مثل من واسطه ی  بین خودم و شهدا را چه گذاشته ای....؟

می شود یک فکری هم به حال  و احوال خراب من کنید؟ سرورم؟

 

 با همه ی این  اوصاف ،خوب میدانم که تو برای بودن با من کوتاهی نمیکنی...

با واسطه و بی واسطه ...هستی در تمام لحظه هایم...

....

او که گفت وسیله قرار دادن معصومان شــــِرک است...

عجب ظلمی به خود و کسانی که گفته اش را باور کردند کرد...

نمیدانم چرا پیش خودش نگفت که شما خودت گفته ای:

وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ (مائده/35)

به سوى خدا وسيله بجوييد ...

اوضاع ناجور...

بسم الله...

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ

همانا ما آدمى را آفريده‌ايم و آنچه را نفس او وسوسه مى‌كند مى‌دانيم، و ما به او از رگ گردن نزديكتريم -16ق

حالا بیاد بیاور  

اشتباهاتی که بدون توجه به چشمان نظاره کننده ی نگرانی،... مرتکب شدی...

 قضاوت ها ...

   و  حرف های ناجور اشتباهت را هم...

 

و ناجورتر می شود وقتی بیاد  بیآوری:

مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ

هيچ سخنى بر زبان نيارد مگر آنكه در نزد او نگهبانى آماده است- 18ق

...که:

همه اعمال را می نویسد 

 حتی همین تایپ کردن من ... و اینکه تو داری این متن را میخوانی ... می نویسد...

و خیلی چیز های دیگر را ...

که ای کآش نمی نوشت...

       ...   گاهی میترسم از هر توشه ای که بی زحمت و تلاش بدستم برسد   ...

 

 

 

 

اگر قرار بود

همه چیز راحت بدست بیاید

اگر میشد  ره  صد ساله را  یک شبه رفت

اگر فونداسیون هستی  بر مبنای آسان بدست آوردن بود

 

که  نمی گفتی:

يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ

اي انسان ! تو پيوسته با تلاش بي‌امان و رنج فراوان به سوي پروردگار خود رهسپاري ،

و سرانجام او را ملاقات خواهي كرد ( و نتيجه رنج و تلاش خود را خواهي ديد ) .‏

 

باید قدم ها را محکم برداشت و محکم گذاشت

و از شر هرعاملی که سست کند عزم و اراده  را ..

به خدا پناه برد...

به بهانه ی دلتنگی برای امام غریبم(امام رضا ع):

با سرپنجه ی خیال دق الباب میکنم خانه ات را

چشم هایم فروهشته از شرم...

اشک هایم سرازیر از شوق..

چقدر سبک...روی هوا هستم انگار...

 

ای متصل به چشمه ی پاکی     ای وجودت همه نور

از آخرین دیدار ، دل در صحن و سرایت جامانده ست...

هوای نفس ام در هوای نَـفـَـس هایم پیچیده شاید

 که مدتیست لایق دیدارت نشده ام...

ای وجودت همه نور : 

 نـَـفَــس هایت را در نـَـفَــس هایم بپیچ....

بِدَم  در من...

بخواه هدایتم را از خدا...

تمام  دار و ندارم ، دُرّی ست که خداوند به چشمانم قرض داده تا در مقدم تو، فرش راهت کنم...

نثار حضور بی نیازت ( از این اشک ها...)...

باشد ،تا باشی کنارم...

 

باشد ، بلکه بخوانی ام به جَوار ت ...

 

 

 

 پ ن :

و من گریخته ام...

و  در پی من صیاد ها...

و فرا رویم دام   ها...

یا ضامن آهو:

من یقین دارم که دستان تو تنها سهم آهو نیست...

"مریم قاسمی"

 

 

کمی +تر!

آــی ایهاالبشر:

اندکی  به خودت بهتر نگاه کن...

کمی + تر!

فکر نکن خبط و خطا نمیکنی ...، برای جهنم نرفتن!

جهنم نرفتی کار شاقّی هم نکرده ای ها...

 

اصلاً از اصل ، تو برای بهشت رفتن خلق شده بودی -

نه جهنم نرفتن...

 پس به اعلی علیین بیندیش  ....به بالاترین طبقه ...

نه  ...  اصلا به خود پشت بام بهشت-

و به پیمودن طبقات بهشتی ...یکی پس از دیگری...

به آن بیندیش...

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ -  عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ  -  تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ  - يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ - خِتَامُهُ مِسْكٌ ۚ وَفِي ذَ‌ٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ  وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ  عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ

براستى نيكوكاران در نعيم [الهى‌] خواهند بود. بر تختها [نشسته‌] مى‌نگرند. از چهره‌هايشان طراوت نعمت [بهشت‌] را درمى‌يابى. از باده‌اى مُهر شده نوشانيده شوند. [باده‌اى كه‌] مُهر آن، مُشك است، و در اين [نعمتها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى گيرند. و تركيبش از [چشمه‌] «تسنيم» است: چشمه‌اى كه مقرّبان [خدا] از آن نوشند.

 

22تا 28 سوره طففین

 

 Photograph of a baby's hand holding an adult's hand

دست هایت را به من بده

 دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن میگویم...

 

يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ -۳۱ احقاف

اى قوم ما، دعوت‌كننده خدا را پاسخ [مثبت‌] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابى پر درد پناهتان دهد.


 

چشمانم ماتـــ ِ  لطف  چشم هایت مـانـده  بود...

 بسم الله

تحقیــــر کردنـد

عیـبـش را گـفـتـنـد...

قـهـقـهـه زدنـد

و من چقـــــــــــدر راحت خـنـدیــد م

 

.....

چشمانم سوختـــــــــ

اما نـفـهـمـیـد م

این دود که به چشمانم می رود

از  سوختن و حبط شدن عملی ست که

تو از آن نهی کرده ای....

دل سـوزانـه گفتیـــــ :

 

وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ     واى بر هر بدگوى عيبجويى،

 

چشمانم ســـوخــت

چشـمانـت بهت زده برای حبط شدن و سوختنِ غـِفـلـتـمــ...حَـرفــم... خـنـده ام...

بغض کرد و  گریـسـتـــــ...

كَلَّا ۖ لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ  -  ولى نه! قطعاً در آتش خردكننده فرو افكنده خواهد شد.

 

ندانستم حُطَمَه چیست....

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿٥﴾ و تو چه دانى كه آن آتش خردكننده چيست؟

 نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ﴿٦﴾ آتش افروخته الهی

الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ﴿٧﴾ همان که بر دل ها راه یابد

 إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ ﴿٨﴾ آنان را در ميان می گیرد

 فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ ﴿٩﴾ در ستون هایی بالا بلند

 

آتشی که پوست را نمی سوزاند...

 دل را می سوزاند  ....

آتشی که از دل به بیرون زبانه میکشد...

 

حالا هم تنهایم نمی گذاری ...

چشمانت با چشمانم حرف دارند :

 

یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعًا»

یعنی ای بندگان من که در حقّ خود اسراف کرده اید! از رحمت خدا مأیوس نشوید، زیرا او همه ی گناهان را می بخشد.      -۵۳زمر

 

چشمانم حرف  چشـمانـت را فـهـمید

چشمانم ماتـــ ِ  لطف  چشم هایت مـانـده ست ...

 

  

پا نوشت: درباره تفسیر سوره همزه  در ادامه مطب بخوانید- درسهایی از قرآن

ادامه نوشته

بعد از اینکه دانستم...

فهمیده ام

وقت هایی  که میدانم اشتباه است :عمل مــــ  -  هدف مـــ - مقصودمـ ــ...

 و باز هم از عمد اشتباه میکنم

کم کم  انگا ر

سوی چراغ   ،کم میشود

و

نور هدایت خاموشــــــــــــ...

تا جایی که دیگر اشتباه بودنِ   اشتباهم را  هم حس نمی کنم...

به خیال خودم خوب هستم و در هر دو دنیا خوشبخت...

 

وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿١٤٥-بقره

و پس از علمى كه تو را [حاصل‌] آمده، اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى، در آن صورت جداً از ستمكاران خواهى بود...

 

آن وقت است  که دستم میآید

 که بین من - که هوای نفسم را پیروی کرده ام نه گفته ی تو را-

و عِجل پرستانِ عهد موسی(ع) ، خَردلی توفیر نیستــــــــ ...

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ-54 بقره

چون موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، شما با [به پرستش‌] گرفتن گوساله، برخود ستم كرديد، پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد،..

 

 

بعداً نوشت۱:

خدایا ابراهیم(ع)تبرش را کجا گذاشته؟

میخواهم تیـــز کنم تیغ آن  تبر را...

باید بشکنم این بُت درون را...                              می بینی تنه ی تنومند نفسم را؟

هم او ،که این روزها   ...

بیشتر  جای تو  می نـشـیـنــد...

                                

                         

بعداً نوشت ۲: می بینی تنه ی تنومند نفس مرا؟

چگونه ریشه دوانده استـــــــ ....؟

دعایم کنـــــــ.....

بخوانیم   .... تا بدانیم  ...  تا انجام ندهیم

ازمن به هر 11 نفری که شب قدری عهد بستیم به ترک غیبت:

این هم بنا بر قولی که داده بودم

این مطلب در رابطه با غیبت است که باچهل حدیث امام خمینی(ره)چک کردم- تقریبا تمام مطالب را دارد و به زبانی ساده تر از زبان امام  گفته .

مطالعه ی متن "غیبت کبیره ی ایمان کُش"- کلیک کنید. 

بنظرم اگر بخوانید بهتر میتوانید ترک ش کنید.

موفق باشید.

خوش آمدی ...اینجا فقط جای توست ...

من و بغض تنهایی ام- چمباتمه میزنیم گوشه ی تاریکی

کِـز  میکنیم در  ماتم  بی تو بودن

حالا ... در این سیاهی  -    چشمهای مان هم پیدا نیست...

 

 

هوا سرد میشود

بجای صدای باد صدای تو را میشنوم...

 

چشم در چشمم میدوزی و با آن نوای دل نشینت

در گوشم میخوانی:

 

وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ 115هود

و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‌گرداند.

 

دلم آرام می گیرد...

چشمانم آرام می گریند...

می فهمم  سخت است روزگار  ولی باید صبر داشت

می فهمم که سمباده  ی روح را همین ناملایمت ها و ناملاطفتی ها قرار داده ای

که روح را صیقل دهد و جلا ببخشد

 

حالا هوا گرم تر شده به گمانم...

عین بهت زده ها دور و برم را نگاه میکنم...بغض م کو؟

بغضم نیست...رفته ست...همیشه همینطور است...یا جای توست یا بغض... و  او دوباره رفته..

دلم آرام گرفته انگار   

  چشم هایم رامیدوزم به آن کتابی که بر بهترینِ خَلقت ،نازل کرده ای...

تو هنوز ادامه میدهی:

أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ ﴿٢﴾ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَارْغَب ﴿٨

آيا براى تو سينه‌ات را نگشاده‌ايم؟ - و بار گرانت را از [دوش‌] تو برنداشتيم؟  - [بارى‌] كه [گويى‌] پشت تو را شكست.  -  و نامت را براى تو بلند گردانيديم. - پس [بدان كه‌] با دشوارى، آسانى است.  آرى، با دشوارى، آسانى است. پس چون فراغت يافتى، به طاعت دركوش؛  و با اشتياق، به سوى پروردگارت روى آور.  

 

بغض دیگری   مهمان حنجره ی خشکم شده

اما این بار

 نه از حس  بی کسی

بغض شرمم از کم طاقتی خودم است

فرو میدهمش...اما اضافه ی این خجالت از چشم هایم بیرون میزند...

می چکد روی برگ کتابت...

 

به خودم می آیم...

قبل از خواندنت تاریک بود اینجا...نور نداشت

مطمئن میشوم که روشن کردن این جا کار توست...غیر از ما کسی اینجا نیست...

و حالا خطوطِ قلم نوشته هایت را، با دو دیده ی دل پیگیری میکنم:

 

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ

خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‌اند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى‌برد-257 بقره

 

بلند می شوم تا وضویی بسازم و نمازی بخوانم تا پاک شود...

این گناهِ نا امیدی از پروردگاری  به عظمت تو...

که میدانم : إِنَّک التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

  

هشیار ها همه آفتاب گردانند...

آفتاب گردان های رسیده ،همیشه سر به زیر اند

نه از سنگینی بار تخمه هاشان،

آفتاب گردان ها فهمیده اند

که هستی

 

حضورت را احساس کرده اند 

شرم از حضور آفتابی چون تو

مخاطب چشم هایشان را  

 زمین خاکی ات کرده است

هشیار ها هــمـه آفتاب گردانند... 

 آدم های بیدار همــ -   همه آفتاب گردانند

غفلت از میدان نگاهشان رخت بسته

 

حضورت را احساس میکنند

و به یمن این شرم،دست از پا خطا نمیکنند...

 

پ ن :نه فقط اینجا ...

بـلـکـه هــــــمـــــه جا،

تو هستیـــــــــــــــــــــــ

چه بالا ...در آســمــــــان

چه پایین،هم جهت نگاه آفتاب گردان

 

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ -۱۱۵بقره

و مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر سو رو كنيد، آنجا روى [به‌] خداست.   آرى، خدا گشايشگر داناست.

 

چه نزدیـــــکــ تــر ...از رگ گردن به منـــ ...

وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ -۱۶ق

مولا جان...علی(ع):

حتی یک لحظه هم نمی توانم خودم را جای تو بگذارم مولا  بوتراب...

تو که بخاطر خلخال کشیدن از پای یک زن غیر مسلمان

اینچنین غیرتت زبانزد است...

که فرمودی: اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد...

(نهج البلاغه، خطبه ۲۷ )

تو که استخوان در گلو و خار در چشم داشتی -اگر چنین روزی بودی چه میکردی علی (ع)جانم؟

روزی که در عراق و افغانستان دختران مسلمان زیر چکمه های شهوت و تهاجم له میشوند...و

 مسلمانان میانمار در کشتاری بیرحمانه قربانی سیاست های سوزاننده ی عده ای  میشوند

که از انسانیت فقط نامش را با خود حمل میکنند؟

امروز که جامعه شده کاٌنه یک سیب سبز گنده ، که فقط بیرونش زیباست ولی از داخل دارد کِرم خورده میشود...

- رواج بد حجابی و افکار خبیثانه  دولتی که عمریست خون این مردم را میخورد... و هم اکنون تحریم پیش کشیده...

- سبک شمردن گفته های دین اسلام...

- شیوع پیدا کردن فحشا و ریختن قبح آن...

- و فقر ...

- و خیلی چیزهای دیگر...

 

نمیدانم چه شد که اینقدر از راه امام و شهدا فاصله گرفته ایم...

 

تو آن روز سرت را روی شانه ی چاه میگذاشتی و میگریستی...

اما  الان کدام چاه صدای هق هق  فرزندت ،مهدی(عج) را میشنود؟

 

دلم برای یک جرعه با تو بودن تنگ است آقا...

می دانم کم کاری از من و امثال من هم بوده...

اصلا مگر انا و علي ابوا هذه الامة را پیامبر نگفته؟

پس ما حالا یتیم هستیم  ...

 آقا جان ...

یتیم نوازمدینه  :

  به حکم فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ   از ما روی نگردان

که تاب نداریم...

 

      پ ن ۱: خطبه ی ۲۷- نهج البلاغه:

حضرت علی علیه السلام در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه می‌فرمایند: به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه‌ی زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان که در سایه حکومت اسلام بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردبند و گوشواره‌های آنها را به غارت برده در حالی‌که هیچ وسیله‌ای برای دفاع جز گریه و التماس کردن نداشته‌اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون اینکه حتی یک نفر آنان زخمی بردارد و یا قطره خونی از او ریخته شود. اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است. به شما حمله می‌کنند و شما حمله نمی‌کنید؟ با شما می‌جنگند و شما نمی‌جنگید؟ این‌گونه معصیت خدا می‌شود و شما رضایت می‌دهید؟

پ ن ۲:مطالعه ی کامل متن :از خلخال پای زن یهودی تا معصومیت از دست‌رفته دختران مسلمان

ولله نمی ارزد...

 

اخوی جانــــــ ...

 همشیره عز یــــــــــــز :

 

خنده ی تو هر قـــدر هم زیبا و دل نشینــــــ...

 

تعجبتــ هر قــــــــــــــدر هم هیجان آور...

 

وشادی ات هر قدروصف ناپذیــــــر...

 باشد...

ولله... 

نمی ارزد

به خوردن

گوشت برادر

مرده ی مانـــــــ...

 

...وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ -۱۲ احزاب

...و جاسوسى مكنيد، و بعضى از شما غيبت بعضى نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد. [پس‌] از خدا بترسيد، كه خدا توبه‌پذير مهربان است.

 

پ ن : غیبت کرده ای و گوشت برادر مرده را خورده ای...

اما...

به این جا هم ختم نمی شود ماجرا...

فکر کردی غیرت خدایی اش اجازه میدهد تو را تنها بگذارد؟

هنــــوز چشمانش دو دو میزند صدایش کنیـــــ...

هنوز امیدوارانه میگوید:

 إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ...

 

یک لحظه سکوت...لطفاَ...

 

 

 

 

هیــــــــــــــــــــــــــــس...!!!

 

یک لحظه سکــوتـــــــــــ

 

صدایی می شنوم

....

انــگــار...

 

یکـ نـفـر مـرا صـدا مـیـزنـد ...

 

تــو را هــمــ ...

 

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ -۲۰۴ اعراف

و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرا داريد و خاموش مانيد، اميد كه بر شما رحمت آيد.

 

 

پ ن :

صدایم که میزنی

جواب میخواهی...

تو با آن همه بزرگی کجا و...

جواب من کجا ...

 

يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ -۳۱ احقاف

اى قوم ما، دعوت‌كننده خدا را پاسخ [مثبت‌] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابى پر درد پناهتان دهد.

فهمیده ام  اگــر...

 

فهمیده ام  اگر  بخواهم  بـد نــشوم

 

باید  حسابی ،

خوبی هایم را پس انداز کنم

.... 

تا اگر لغزشی پیش آمد ..

از حساب خوبی هایم  کم شود

نه اینکه  به درّه ی هلاکت پرت شوم...

 

 رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ -۸ ال عمران

 

 

 پ ن: و فهمیده ام پر سود ترین حساب...

نماز شب است و حال و هوای شَفع و وِتر...

...أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا -۷۸ اسراء

نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكى شب برپادار، و [نيز] نماز صبح را، زيرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان‌] است.